بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام
ما کيف و کفش و لباس و وسائل کهنه رو براي نيازمندان جمع ميکنيم
در ضمن خمس و زکات رو هم دريافت کرده و به هر کدام از مراجع عظام تقليد که در نظر داشته باشيد تحويل داده و رسيد آنرا برايتان ارسال ميکنيم و از آن مقداري را به ما ميدهند که با اجازه ي مرجع تقليد ميتوانيم در جايي که خود صلاح ميدانيم خرج کنيم ؛البتّه رسيد شما کامل خواهد بود .
اگر صلاح دونستيد لينک کمک به نيازمندان رو { (با عنوان توسّل به فاطمه (س) http://tavassolbefateme.parsiblog.com/ }در وبلاگ خودتون قرار بديد و
و اينهم لوگوي بنده ؛ داشته باشيد و در وبلاگ يا سايت ،بي زحمت قرار بديد شايد كسي قصد كمك به نيازمندان رو داشته باشه ؛تا به خواست خداوند بزرگ مشمول ولا تحاضّون علي طعام المسكين قرار نگيريم .
و اين كار خودش كمك حساب ميشه.
www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/Tavassolbefateme/yaali.jpg
ياعلي
سلام . نمي دونم اين شعر فروغ به منظور اصلي شما ربطي داشته ... فكر مي كنم شعر پروين نماينده ي بهتري هس ...
بحث خوبي بود . مرسي .
سلام دوست عزيز از اينكه به من سر زديد متشكرم متاسفانه تا قبل از اين وبلاگ شما را نديده بودم واقعا وبلاگ خوبي داريد و البته بايد بگويم كه تا به حال مردي را نديده بودم كه در گل خودشان بزند.
و البته بحث زينت آْلات موضوعي است كه بسيار جاي تامل و صحبت دارد و فقط با چند خط كوتاه نميشود حق مطلب را ادا كرد.ما انسانها گاهي اوقات مفاهيم بعضي مطالب را درست متوجه نميشويم شايد هم از درك آن عاجز هستيم كه شان زنان يكي از همين مطالب است از نظر من شان زن بالاتر از اين است كه در ادارهها در كارخانهها و در مغازهها پا به پپپاي مردها كار كند و هر تحقير كارفرما را بپذيرد چرا چون زن و مرد با هم فرقي ندارند و متاسفانه هر چه سطح سواد بالاتر مي رود اين تفكر پر رنگ تر ميشود و اين يكي از همان مطالب است كه ما در فهميدنش دچار شبهه شدهايم كه از نظر من اين مهمتر از بحث زينتالات است.
و با نظر شما مبني بر اينكه طلاهاي خانوادههاي ايراني باعث آباداني كشور ميشود با شما موافقم كه البته فكر ميكنم منظور شما همان ماليات است.
از اينكه حرفهايم كمي تند بود معذرت ميخواهم چون مطالب در مورد زنان مطالبي است كه من هميشه بر سر آن ميجنگم و البته در مورد مطلب شما باز هم حرف دارم كه ديگر در اين مقال نميگنجد.......
دوست شما دنيا.
مطالبتون واقعا جالب هستند.
اسارت و بندگي در حلقه خلاصه نميشه و الان ديگه حلقه نه نماد عشقه و نه نماد اسارت و گذشت از زماني كه فقرا كيلو كيلو طلا آويزون مي كردند.
در فرداي روشن فيلترهاي نگاهمون رو برداريم و دنيارو از تمام زوايا نگاه كنيم.
سلام
به نكته قابل توجهي اشاره داشته ايد.البته من فكر ميكنم شعار بالايي كه آغازگر مطلبتان است بيشتر به و حلقوي بودن حلقه و انگشتر توجه دارد يعني اينكه ميخواهد بگويد پيامي در حلقوي بودن انگشتر بر انگشتان نهفته است و كمتر به جنس آن اشاره دارد...شاد باشيد.
با سلام خدمت استاد بزرگم
جناب آقاي حسامي
بحث جالبي را درمورد زنان آغاز کرديد
ولي بدانيد که در دنياي ما مردان زن نما هم کم نيستند
وهمچنين زنان مرد نما
اگر امروزه تعدادي از مردان طلارا به خود آويزا ن ميکنند در عوض
زناني وجود دارند که دوست دارند لباس هاي مردانه بپوشند
وکارهاي مردانه انجام دهند
شايد هرکدام از اين دو جنس جنس طرف مقابل را در وضعيت بهتري تصور ميکنند
بنابراين دوست دارند خود را براي مدتي هرچند کوتاه در موقعيت آنان قرار داده.
سلامبحث خوبيه. يادمه وقتي دختر بودم، بيزار بودم كه خواستگار بياد و مادر و خواهر و عروسها يكعالمه طلا به خودشون اويزون كرده باشن! حس مي كردم اومدن خريد! يك عروس با يكعالمه طلا!نظر من اينه كه استفاده از طلا يا هر زيور الات گرانبهايي اگه با سليقه و زياد نباشه براي زن زيباست. براي مرد هم همينطور اما نه طلا. الان در موقع خريد براي عروس طلا گرفتن يك واجب شده. البته من كار ندارم كه پولش از مقدار مهريه باشه يا به عنوان كادو، اما بعدها كه در زندگيشون در تنگناهاي مادي قرار مي گيرن يا خود زن اون طلاها رو تقديم همسر مي كنه يا مرد حق تصرف در اون رو به راحتي براي خودش به جا مي دونه و بعدها اين حق ضايع مي شه! مثل خيلي حقوق زنان اين هم يك ناحقي ديگه! من كاملا باواجب بودن خريد طلا قبل از عروسي مخالفم. يك حلقه به سليقه عروس كافيه. مردهاي شرقي هم معمولا خيلي خوششون مياد كه خانمشون هميشه با صداي جيرينگ جيرينگه النگو همراه باشه! بيخوده واقعا وقتي ادم بتونه با زيورالات قشنگتر از طلا و ارزانتر از اون خودش رو زينت بده و اون بره با همه مشكلات مادي كه داره طلا بگيره!محتوا و مفهموم شعرهاي فروغ و پروين هم واقعا درسته.راستي اگه ما فكر كنيم اين همه طلا و جواهرات مي تونه پاياني براي فقر باشه باز در اخر اين جواهرات به كجا مي رسه و كجا مورد استفاده قرار مي گيره! پس حيفه، هدر ميره ديگه!
دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك !
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست !
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
سلام دوست عزيز و خوبم
ديگه سري به ما نميزنيد حالي نميپرسيد
مطلب يكي مونده به آخرم جديده ممنون ميشم شما هم سري بزني به ما