با سلام و تبريك سال نو
بوي باران بوي سبزه بوي خاکشاخه هاي شسته باران خورده پاکآسمان آبي و ابر سپيدبرگهاي سبز بيدعطر نرگس رقص بادنغمه شوق پرستو هاي شادخلوت گرم کبوترهاي مستنرم نرمک مي رسد اينک بهارخوش به حال روزگاراخوش به حال چشمه ها و دشت هاخوش به حال دانه ها و سبزه هاخوش به حال غنچه هاي نيمه بازخوش به حال دختر ميخک که مي خندد به نازخوش به حال جام لبريز از شرابخوش به حال آفتاباي دل من گرچه در اين روزگارجامه رنگين نمي پوشي به کامباده رنگين نمي نوشي ز جامنقل و سبزه در ميان سفره نيستجامت از ان مي که مي بايد تهي استاي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيماي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاباي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهارگر نکوبي شيشه غم را به سنگهفت رنگش ميشود هفتاد رنگ