ادامه:
خرافه و خرافات پرستي بخشي از زندگي انسانها را تشكيل مي دهد نه به سواد مربوط مي شود نه به تربيت خانوادگي .... فرهنگ هر جامعه اي هر چيزي را كه در جامعه به صورت عرف در آورده همان نيز جزء باورهاي انسان مي گردد. كسي كه در قبايل بدوي زندگي مي كند در چنان جامعه اي گرچه بدوي و ابتدايي بوده اما با آن عادتها خو گرفته و لذا اگر چنين فردي در جامعه اي ديگر به زندگي ادامه دهد همان عادتها همان باورها را بروز خواهد داد.
استفاده از استخوان در گردن بزرگ كردن برخي از اعضاي بدن ايجاد سر و صدا بهنگام فرار دادن مثلا شياطين درون و .... همه و همه نشانگر خرافه پرستي است.
در همين زندگي روزمره خودمان هم كه نگاه كنيم برخي مواقع چيزهايي را مي گوييم كه اگر دقت كنيم متوجه خواهيم شد كه نشان از خرافه در ما دارد مثل اينكه اگر يك نفر ناخن هاي دو شست خود را بهم بزند مي گوييم نكن دعوا مي شود يا قطار شدن ظرف ها بدنبال هم كه مي گوييم حتما مهمان در راه است و عجيب اينكه برخي از اين موارد هم به وقوع مي پيوندد و شخص را در باورهايش راسختر مي كند
مثل همان رديف شدن ظروف به دنبال هم و آمدن مهمان (حال يا بر حسب اتفاق است يا هر چيز ديگر) يا وجود تفاله ي چاي در سر ليوان كه مي گويند حتما مهمان سمجي در راه است كه بلافاصله با در آوردن آن از ليوان به اصطلاح از آمدن شخص جلوگيري مي كنند.
با باز شدن پاهاي كودكي نو پا ( به اصطلاح دروازه باز كردن كه ميگويند باز هم مهمان مي آيد و اگر كودكي يكماهه شصت پاي خود را به دهان بگيرد و بمكد مي گويند دنبال برادر و يا خواهر مي گردد. هر كدام از اين موارد را كه بخواهيم بررسي كنيم نشان از باورهاي غلطي است كه از پيشينيان ما به ما به ارث رسيده است.