معمولا آدمها وقتي اطلاعات كافي ندارند و بلد نيستند علمي فكر كنند و همچنين زندگي در محيط هاي بسته و محدود بودن روابط اجتماعي ( حالا اين محدوديت مي تواند از محيط خانه باشد تا يك شهر يا مثلا جهاني شدن) بر خرافاتي بودن آدمها و خرافاتي ماندنشان تاثير مي گذارد. آشنا شدن با انديشه هاي آدمها يا اقوام مختلف باعث نوعي تعامل انديشه و گسترش افق ديد انسان مي شود و راحت تر مي تواند از انديشه هاي غيرعلمي اش دست بردارد. و آنها را كنار بگذارد. به همين دلايلي كه گفتم در مورد سئوال اول نظرم روي گزينه الف است. زنان. نمي شود انكار كرد كه ميزان خرافات در گذشت زمان كم تر و كم رنگ تر شده است. به خاطر وجود رسانه هاي ملي، افزايش ارتباطات آدمها كه از فاميل و محله و شهر گذشته است و افزايش سطح تحصيلات به خصوص در قشر زنان. اما ما هنوز در جامعه آن نسل از زنان را كه متاسفانه از آگاهي پايين تري( از نظر اجتماعي) برخوردار بودند را داريم و انتقال باورها از مادران به دختران خيلي طبيعي است كه انجام مي شود. البته خيلي از خرافات ديگر قابل پذيرش نيست ولي برخي از آنها متاسفانه مقبول واقع مي شود! البته همان طور كه خودتان فرموديد هيج چيز به صورت مطلق نيست و تعداد مرداني هم كه مثلا پيش دعا نويس مي روند كم نيست فقط كافي است توي تجريش كه راه مي رويد از كنار بيمارستان شهدا كه رد مي شويد كمي دقت كنيد! اما به طور كلي اين ميزان در زنان بيشتر به نظر مي رسد
اما در مورد سئوال دوم. نمي دانم. يعني شما نظرتان اين است كه ميزان خرافاتي بودن آدمها به رشته تحصيلي شان مرتبط است؟! با اين توصيف لابد بايد بگوييم ميزان خرافات در گروه اول كه عقل گرا و عمل گرا هستند كمتر است؟ مطمئن نيستم كه چنين باشد!
پايدار باشيد