سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

درباره حقوق رئیس جمهور...

وسط درس بلند می شود می پرسد حقوق رئیس جمهور چقدراست؟ سئوالش بی ارتباط به درس نیست اما مربوط هم نیست می پرسم برایت مهم است ؟ می گوید مهم است ... می پرسم رئیس جمهور آدم عادی است یا نقش مهمی دارد؟ ... فکر می کند می گوید خُب نقشش مهم است اما...از ادامه دادن طفره می رود ...معلوم نیست کم آورده یا نمی خواهد حرف بزند ...کلاس ساکت است می گویم صرف نظر از این که چه کسی رئیس جمهور است یا درآینده چه کسی رئیس جمهور خواهدشد این نقش، بسیار مهم است ؛ رئیس جمهور ویترین وتابلوی حضور ما دربین کشورهای جهان است،لباس پوشیدنش،نوع هواپیمایی که سوارمی شود، نوع وسایلی که استفاده می کند همه وهمه دراعتبار ما دربین کشورهای جهان تأثیر دارد البته تأثیر فقط به این چیزها نیست شخصیت وبیان ،سطح سواد ،امانت داری و... نیز مهم است ولی اینها که گفتم تأثیرگذارند تا اینجا راکه قبول داری؟ نداری ؟ تأیید کرد که قبول دارد...

پرسیدم برای این نقش مهم که امضایش انتصاب استاندار،وزیر،معاون رئیس جمهور،سفیر و... راموجب می شود وهریک از آنان با یک تصمیم می توانند میلیاردها تومان از پول این مردم را هدردهند ویا از آن استفاده درست کنند چه امکاناتی باید فراهم کرد؟گفت خُب شاید ما کشور ضعیفی باشیم ونتوانیم به او حقوق زیادی بدهیم آیا باید حقوق میلیاردی دریافت کند؟ گفتم مگر حقوق میلیاردی دریافت می کند؟گفت نمی دانم اما شایعات زیاد است..گفتم به شایعات توجهی نکن....

گفتم دراین زمینه دو دیدگاه می تواند وجود داشته باشد :

دیدگاه اول : رئیس جمهور فردی عادی است باید درخانه ای معمولی اقامت کند،خانه ای که نگهبان نداشته باشد واز راننده وآشپز و..هم خبری نباشد حقوق او باید حداکثر تا دوبرابر رئیس یک اداره معمولی باشد ویک دست کت وشلوار داشته باشد که درهرمراسمی آن رابپوشد،ساده پوش مانند یک کارمند عادی ...دریک کلام، حقوقی به او ندهیم ومطالبه ای هم از او نداشته باشیم...

دیدگاه دوم: رئیس جمهور فردی بانقش اجتماعی مهم است باید درساختمان ویژه ای که برای هرکس که این نقش رامی پذیرد اقامت کند ساختمانی که نگهبان دارد،راننده وآشپزدارد وبرای این نقش مهم امکاناتی درحد اعتبار وآبروی یک کشور درنظرگرفته می شود ونیز باید حقوقی کافی داشته باشد تادرطمع مال اندوزی گرفتارنشود وبتواند درخدمت مردم برنامه ریزی کند حتی اگر ماهانه چندمیلیون تومان به او بدهند که حساب وکتاب داشته باشد اشکالی ندارد .

درباره حقوق رئیس جمهور...

پرسید ممکن است ما اینقدرپول نداشته باشیم تابه یک نفربدهیم گفتم درست است اما شما حقوق رئیس جمهور را باحقوق پدرتان مقایسه می کنید که مثلا" کارمند اداره است کارمند،نقش عادی دارد وبا نقش رئیس جمهور قابل مقایسه نیست یک تصمصم اشتباه رئیس جمهور می تواند چندین وچندبرابر این پول را هدردهد فرض کنید به همه مردم ایران بگویند به ازای هرنفر 10ریال به شماره حساب خاصی واریز کنند مثلا" خانواده چهارنفری شما ماهانه 120تومان وسالانه 1440تومان بایدبه این حساب واریزکنند این مبلغ برای فقیرترین خانوارهای ایرانی رقم ناچیزی است اما جمع این رقم روزانه بیش از75میلیون تومان خواهدبود که رقم ماهانه آن ............. تومان خواهدشد(توانستید مبلغ ماهانه راحساب کنید؟) اگر رئیس جمهور بتواند حداکثردرهرماه از این حساب تا مبلغ ................. تومان برداشت کند اولا" به پول دیگری نیاز نخواهد داشت وثانیا" رقم برداشت او کاملا" مشخص است ومی شود حساب وکتاب آن راهم دراختیارمردم گذاشت! فقط می ماند یک شرط وآن این که او دربرابر این پول که از حساب ملت برداشت می کند مسئول است(اگر از پول نفت ومالیات هم به او حقوق بدهیم مثل این است که از همه مردم مبلغی راگرفته ودراختیار وی قرارداده ایم) واگر تصمیم اشتباهی گرفت،پول نادرستی را درجایی که نباید هزینه کند هزینه کرد،قانونی را اجرانکرد و...(که تشخیص آن با مجلس شورای شورای اسلامی وافکارعمومی است)،باید پاسخگو باشد وحتی به محاکمه کشیده شود که چرا وبه کدام دلیل تصمیم اشتباهی گرفته است اگر چیزی دریافت نکند ومورد بازخواست قرارگیرد خواهد گفت من از این پست ومقام دیناری نگرفته ام شما از کسی که تمام زندگی خود را برای وظیفه اش گذاشته ونفع مادی نبرده است چه انتظاری دارید ؟دراین صورت چه باید گفت ؟آیا استفاده از این عبارت که این وظیفه شما بوده کافی است؟ آیا این موضوع ضررهای واردشده به کشور راجبران می کند ؟بعدپرسیدم این بستگی دارد به این که شما طرفدار کدام دیدگاه باشید دیدگاه اول یا دوم درآن صورت موضعی کاملا" متفاوت خواهید گرفت .. می خواستم نظرش رابپرسم که زنگ زده شد، قرارشد در این باره بیشتر تحقیق کند تابعدا" درباره اش صحبت کنیم نمی دانم گفته های من برایش قانع کننده بود یانه از این رو مطلب را دراینجا آوردم تاشما هم نظرتان رابنویسید شاید او ودیگر دانش آموزان که گاهی به این مطالب سری می زنند از نظرات شما هم استفاده کنند........

تعدادی از خوانندگان این متن را فاقدانسجام دانسته ومعتقدند مطلب رابه خوبی نمی رساندنظرشماچیست؟

 


[ جمعه 91/2/1 ] [ 9:55 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

چرا ما شورت های یکسان نمی پوشیم؟

لطفا"ابتدا این نوشته راتا پایان بخوانید..چندلحظه فکر کنید و...بعد قضاوت کنید..عجله نکنید!!

چرا شورت های زنانه و مردانه ؛ مدل های مختلفی دارند؟
اصلا از سوالم تعجب نکنید! این یک سوال جدی و خیلی خیلی بنیادی است. چیزی که اگر همه ی آدم ها به آن فکر کنند و جوابش را به دست بیاورند، دنیا تغییر می کند.

شورت های زنانه مدل های بیشتری دارند. ولی این فقط دلیل تنوع طلبی زنان نیست. به هیچ عنوان! بلکه نشان دهنده ی تنوع طلبی مردها هم هست (خیلی هم بد فکر نکنید، مطمئنا منظورم زن و شوهرهایی هستند که به هم محرمند!)
شورت های ساده داریم ،شورت های خیلی نازک، شورت های پاچه دار و خلاصه انواع و اقسام دیگری که هر کدامش یک کاربردی هم دارد.

شورت های مردانه، اصولا از تنوع کم تری برخوردارند. شاید دلیلش عدم حساسیت خانم ها به این مقوله است (باز هم تاکید می کنم؛ خانم های محرم شرعی) چند تا مدل داریم: شورت مامان دوز، شورت گل گلی که فقط پدربزرگ ها استفاده می کنند، و...

چرا ما شورت های یکسان نمی پوشیم؟
شورت اصولا خصوصی ترین، درونی ترین و پنهان ترین لباس انسان است. کاربرد شورت خیلی هم زیاد نیست. البته در کشورهای اروپایی و امریکایی که ملت با شورت کنار دریا لم می دهند و لیموناد (البته کافرهای شان چیزهای دیگری هم می خورند) می نوشند، کاربردهای تزیینی هم پیدا می کند ولی مسلم است که آدم تا لباس های اصلی اش را درنیاورد ؛ شورتش معلوم نمی شود!
تا به حال از خودتان پرسیده اید که چرا آدم ها شورت های یکسانی نمی پوشند؟ و این همه تنوع رنگ و مدل برای چیست ؟جواب این سوآل خیلی اهمیت دارد :
انسان، برای درونی ترین و شخصی ترین چیزهایش، دست به انتخاب می زند. مدل های خاص، رنگ های خاص، اندازه های خاص، هر کدام بستگی به فرد و سلیقه ی او دارد. در هر کشوی لباسی هم که بگردید، می توانید از این نوع لباس زیر  پیدا کنید. طرف اگر خیلی هم به لباس زیرهایش بی توجهی نشان دهد، حداقل چند تا شورت را دارد.
حالا...
سوآلات مهم :
شورت که دیده نمی شود، چرا این قدر تنوع رنگ و مدل دارد؟
شورت که دیده نمی شود، چرا ما به آن اهمیت می دهیم؟
شورت که دیده نمی شود، چرا در خریدنش، معیارهای خاص خودمان را داریم؟
شورت که دیده نمی شود، چرا یک پاره پوره اش را نمی پوشیم؟
جواب های مهم :
چون انسان برای انتخاب خصوصی ترین چیزهایش، خودش تصمیم می گیرد و حرف دیگران برایش اهمیت ندارد. وقتی این «چیز خصوصی» اهمیت پیدا می کند، که در معرض دید عموم قرار می گیرد. جالب است که ما با این که می دانیم ممکن است شورتمان در طول روز دیده نشود بازهم چیزی می پوشیم که هم سالم و هم تمیز باشد. شورتی را می پوشیم که اذیتمان نکند. تنگ نباشد. گشاد نباشد. خودمان دست کم از مدل و رنگش خوشمان بیاید (موارد بهداشتی اش هم مهم است)
وقتی یک شورت پاره پوره می پوشیم، در طول روز همه اش به این فکر می کنیم که چه قدر ناراحتیم. انگار همه دارند می بینند!
نتیجه ی مهم 1 :
شورت آدم و شعور آدم (منظور همان طرز تفکر است)، شباهت های زیادی با هم دارند . طرز تفکر و شعور هم پنهانی ترین بخش ماست که وقتی حرف می زنیم یا چیزی می نویسیم، پیدا می شود. فکر کنید چه قدر بد است وقتی آدم شلوار ذهنش را با کلمات پایین می کشد و شورت شعورش را نشان می دهد وهمه می بینند که آن زیرچه خبراست !!
نتیجه ی مهم 2 :
همان طور که ما در کوچه و خیابان راه نمی افتیم  که ببینیم شورت مردم چه مدل یا چه رنگی است، شعور و درک و عقیده ی افراد را هم نباید مورد تجسس قرار داد. واقعا چقدر مهم است که بدانیم  طرف، در زندگی خودش چه کار می کند؟ به ما چه که راه بیافتیم و در به در و خانه به خانه و از خصوصی ترین چیزهای زندگی شان سر در بیاوریم؟ دراین صورت درپاسخ آیه قرآن که درکار ورفتار یکدیگر تجسس نکنید چه خواهیم گفت؟

اگر کسی را دیدید که لباس درست و حسابی پوشیده؛ اما شورتش پاره است و با بی خیالی، همان را در معرض نمایش گذاشته، شما به راحتی می توانید دریابید که لباس فاخر تنش، پشیزی ارزش ندارد.

*
متاسفانه داریم همگی دچار این بلا می شویم. لباس های فاخر و شورت های کهنه و کثیف. چیزی که به آن «ظاهر سازی» می گویند !
*
امیدواریم اگر روزی، مجبور شویم که لباسمان را در منظر عموم از تن بیرون کنیم، دست کم، شرمنده ی شورتمان نباشیم

  برگرفته از این  نشانی که با ایمیل یک دوست به دستم رسید

 


[ سه شنبه 91/1/29 ] [ 2:31 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

خوش استقبالی وبد بدرقگی ماایرانیان

پیش از اینها وقتی تاریخ می خواندم سرنوشت چهره های تاریخی که به آخرمی رسید ،غمی غبارآلود برچهره تاریخ و منِ ِخواننده می نشست ،غمی به اندازه درازنای تاریخ که از دالانهای پیچ درپیچ آداب وسنت های ما می گذشت  ومی گذرد. واقعیت این است که درهمیشه ی تاریخ ما مردم ِخوش استقبال و بَد بدرقه ای بوده ایم! به هریک از چهره های مثبت ویا منفی تاریخمان که نگاه کنیم تقریبا"به همین نتیجه می رسیم .امیرکبیر،ابومسلم خراسانی و دهها چهره تاریخی دیگر دراین زمره قرارمی گیرند .

درتاریخ معاصرنیز کم نیستند افرادی که برای آمدنشان آسمان وزمین را به هم دوختیم وبرای رفتنشان نذرونیاز وکارشکنی و... و.. و..کردیم. محمدمصدق راکه یادتان هست(فعلا"کارنامه اوموردنظرمانیست) برای برگشتنش به قدرت چه ها که نکردیم وبرای رفتنش نیز ...

به دوره جدیدتر نگاه می کنیم به رئیس جمهور کنونی ودو رئیس جمهورپیشین جمهوری اسلامی ایران.وقتی هاشمی رفسنجانی روی کارآمد همه اورا مُنجی ایران دانستند به سخنان بزرگان درآن ایام که رجوع کنیم انبوهی از تعریفها وتمجیدها راخواهیم یافت که بارقه امید را - حتی به نادرست- درمیان ما مردم زنده می کرد وهرچه به روزهای پایانی این اقتدار8ساله نزدیک می شدیم زنگار می گرفت وبه ناامیدی وبدگویی می انجامید که گاهی به دشنام هم آغشته می گشت.

سیدمحمدخاتمی که آمد باز این بازی تکرارشد حجم رأی او در دوم خرداد این موضوع راپررنگ ترکرده بود (درموضوع مصدق گفتم که عملکرد مثبت ومنفی این افراد دراین نوشته، مورد نظرمن نبوده وفرصت موسع دیگری می طلبد)باز به سخنان آن روزهای روزنامه ها، نمایندگان دور پنجم مجلس شورای اسلامی( ونه دور ششم) وبرخی مسئولان کشوری ولشکری نگاهی می افکنیم ودرمی یابیم که با آمدن خاتمی چه استقبال باشکوهی از او کردیم . یادمان نمی رود که درروزهای پایانی دولت او سخنرانی هایش از جمعیت انبوه ،کم فروغ شده بود تا این که آفتاب دولتش به لب بام رسید ورفت ...

محمود احمدی نژاد که آمد داستان تکرارشد نمایندگان به ستایش از مردی پرداختند که درباره او شناختی نداشتند ویا اگر داشتند دراندازه این ستایش زیاده روی کردندتاآنجا که برای نوشیدن ته مانده لیوان آبی که خورده بود درمجلس شورای اسلامی رقابت درگرفت! باز به آرشیو سخنان گفته ونوشته شده درباره وی نگاهی می افکنیم داستان همان است که قبلا" گفته  آمد!

خوش استقبالی وبد بدرقگی ماایرانیان

این روزها عمر دولت احمدی نژاد روبه پایان وآفتابش لب بام است از هم اکنون آن داستان درباره این مرد نیز درحال تکراراست  وهمان ستایش کنندگان به سعایت از او برخاسته اند وخود را برای بدرقه ای متضاد با آن خوش استقبالی آماده کرده اند ! (بازتأکیدواصرار دارم داستان عملکرد وی مجال مناسب تری می طلبد)

چرا ما اینگونه ایم؟ چرا از افراد تازه وارد مجسمه ای از تجربه وصداقت وابتکار و...می سازیم ودرهمان لحظات می دانیم که ممکن است دراین قضاوت عجولانه ره به خطا برده باشیم وباز همین روش رابرای افراد دیگر تکرارمی کنیم؟چرا ما به دنبال قهرمان می گردیم تاهمه مشکلاتمان را درمان کند؟ چرا واقع بین نیستیم؟

محمود احمدی نژاد سال دیگر با دولت خداحافظی می کند ونفربعدی جای اورا خواهد گرفت، نفربعد می داند که مشکلات کشور بسیار است او درتبلیغات به مردم امید می دهد،وعده می دهد،از قبلی ها انتقاد می کندو... او می داند که استقبال گرمی از اوخواهند کرد ونیز احتمالا" می داند که بدرقه درخور توجهی از او نخواهند داشت با این حال خواهد آمد، فارغ از این خوش استقبالی وبد بدرقگی ما ایرانیان.چه کسی خود را برای بدرقه نه چندان دلپذیر چندسال بعد دراین سمت آماده کرده است ؟

 


[ شنبه 91/1/26 ] [ 9:35 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

محمدکاظم کاظمی شاعرافغانمحمدکاظم کاظمی در1346شمسی درهرات افغانستان متولد شد در1354به کابل کوچ کرد وتاآخردبیرستان دراین شهردرس خواند درسال 1363به ایران آمد وپس از اتمام دوره دبیرستان دررشته مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل شد . از سال 1365 به فعالیت های ادبی روی آورد وآن را تادهه هفتاد ادامه داد انتشارمثنوی «بازگشت» او درفروردین 1370مایه شهرت او شد  او علاوه برسرایش شعر درزمینه های آموزش شعروبرگزاری محافل وانجمن های ادبی مهاجرین افغان درایران وانتشار نقدها ومقالاتی درمطبوعات وتالیف و ویرایش کتابهایی درزمینه ادبیات فارسی فعالیت کرده است  شعر بازگشت او از دوران سخت زندگی افغانها درایران حکایت دارد :


غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت

‌طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد

و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت

‌ و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌
                     ***                                              

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،

منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده

‌منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود

و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌

به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است

‌ اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌

تمام مردم این شهر، می‌شناسندم

‌ من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد

نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد
                  ***

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
                  ***

چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست‌

چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌

چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌       

و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست

‌ اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود

قیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست‌

شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست

‌کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست

‌ مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم‌

مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌
                 ***

شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما

و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌           

شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌ 

تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی‌

پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌

تویی که کوچه غربت سپرده‌ای با من‌

و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من

‌تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم

‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌
                  ***

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت

‌و چند بته مستوجب درو هم داشت           

‌اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان 

اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان‌

اگرچه متهم جرم مستند بودم‌

اگرچه لایق سنگینی لحد بودم

‌ دم سفر مپسندید ناامید مرا

ولو دروغ‌، عزیزان‌! بِِحل کنید مرا

تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت

‌ به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌   

به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌

خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌

و مستجاب شود باقی دعاهاتان

‌ همیشه قلک فرزندهایتان پر باد

و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد

-----------------------------------

درپاسخ به وی محمدعلی بهمنی شاعر بلند آوازه  ایرانی شعر زیر راسروده است :

محمدعلی بهمنی شاعر معاصر

به عمر مثنوی‌ات با تو زیستم‌، شاعر

و سخت بدرقه‌ات را گریستم‌، شاعر

اگر چه در همه‌جا آسمان همین‌رنگ است‌،

قبول می‌کنم‌، اینجا دل شما تنگ است‌
درنگ کن که دلم با تو همسفر شده‌است‌
سفر؟ نه‌، آه‌... دلم با تو دربه‌در شده‌است‌
تو ساده گفتی و من نیز ساده می‌گویم‌
پیاده‌ام و رفیقی پیاده می‌جویم‌ 

طلسم غربت شاعر شکستنی است مگر؟

عزیز من‌! مگر این سفره بستنی است دگر؟

تو و گرسنگی‌ات جاودانه‌اید، عزیز!

همیشه راوی این تازیانه‌اید، عزیز!

صدای گریة تو زیر سقف من باقی است‌
فقط برای من و تو گریستن باقی است‌

چه فرق می‌کند این بار در حوالی عید
تو خنده‌کردی و همسایه‌ای دگر گریید
چه کودکان که به تاراج رفت قلّکشان‌
چه جامه‌ها که دریدند از عروسکشان‌
دوباره باغ‌ِ من و این شکوفه‌های یتیم‌
و سفره‌ای که کریمانه می‌شود تقسیم‌

چگونه می‌شود ای همزبان‌! زبان را کشت‌
سکوت کرد و به لب بغض بی‌امان را کشت‌
چگونه می‌شود آیا گلایه نیز نکرد
که میهمان به سر سفره میزبان را کشت‌
میان گندم و جو فرق آنچنانی نیست‌
کسی به مزرع ما اعتبار نان را کشت‌
هر آنچه میوه در این باغ‌، رایگان شما
ولی عزیز من‌! این فصل‌، باغبان را کشت‌

ببخش‌، با همة درد و داغ‌، می‌دانم‌
نمی‌توان به یکی ابر، آسمان را کشت.



[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 2:36 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 202
بازدید دیروز: 175
کل بازدیدها: 1448481