سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

تسلیت به مسعودناظم رعایا

      بگذارتا بگریم چون ابر دربهاران

     کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

چه سخت است گفتن واقعیتی که دردناک است وچه دلگیر می شوی وقتی بخواهی چیزی رابگویی که جراتش راپیدانمی کنی

همه چیز بایک تلفن شروع شد. من ومسعود کنار هم بودیم . ساعت 18:40 دقیقه سه شنبه بود .محتوای تلفن این بود که حادثه ای درجاده کاشان - تهران اتفاق افتاده وسرنشینان خودرو مصدوم شده اند ، تلفن از بیمارستان کاشان بود ...

صدای مسعود لرزید اما آرامشش را از دست نداد منتظر شد تاهمراهانی از بستگان ، دنبالش بیایند تا به کاشان برود نمی دانست چه شده است من هم نمی دانستم چه بگویم وچکارکنم کوشیدم به او آرامش بدهم که چیزی نیست وان شا الله اتفاق خاصی نیفتاده ... ماشین از راه رسید از برادرخانمش پرسیدم چه شده او نیز همانی را می دانست که می دانستیم. سفارش کردم تند نرانند ،خداحافظی کردیم وبه خانه آمدم مثل مرغ سرکنده سرگردان بودم . ناآرام وبی قرار. لحظات به کندی می گذشت  تلفن همراهم زنگ زد ، مسعود بود گفت در راهیم اما ظاهرا" حالشان خوب است پدرخانمم از پامصدوم شده وبرادرخانمم صورتش صدمه دیده ، شیوا حالش خوب است وشیما ومادرش دربیمارستان بستری هستد ....کمی آرام شدم تشکرکردم وگفتم مدتی بعد تماس خواهم گرفت  ساعت 22:10 دقیقه زنگ زدم پرسیدم کجایید جواب داد کاشان ،اما چند دقیقه تابیمارستان مانده است گفتم بعد زنگ می زنم ساعت 23 بود وقتی آخرین بوق تلفن صداکرد مسعود جواب داد پرسیدم چه خبر؟ صدای لرزان مسعود راشنیدم که گفت : اتفاقی که نباید می افتاد افتاد ؛ شیما ومادرش ...  وصدای های های گریه اش ناله مرا هم درآورد نه من می توانستم خودم را آرام کنم ونه او را یارای آرامش بود ، مدتی بعد آرام گرفت واز حال دیگران گفت  ؛شیوا حالش بدنیست ودیگران هم همان که گفته بود  پرسیدم چه کاری می شود کرد؟ گفت هیچ . اتفاقی است که افتاده وکاری نمی شود کرد .... گریه امانم رابریده بود بچه ها نزدیکم نبودند ونمی دانستند چه شده است فقط همسرم درجریان ماجرابود . تاصبح به خود پیچیدم واز این حادثه هولناک ودردآور اشکهایم را از دیگران مخفی کردم اما خبر کوچکی نبود ما خانوادگی همدیگر را می شناختیم وباهم آمد وشدی داشتیم دخترش بادخترم هم مدرسه ای بود ونمی شد موضوع را نگفت از طرفی از صبح باسئوال وجواب های بچه ها روبرو شده بودم که چی شده ؟ چرا امروز گرفته ای ؟ پاسخی نداشتم وجوابهایی که می دادم برای آنها قابل قبول نبود عصر ناگزیر دخترم رابردم بیرون گفتم می خواهم باهم حرف بزنیم روی برگهای خشک پاییزی راه رفتیم پرسیدم می دانی درختان درپاییز وزمستان می میرند؟ گفت آره ولی دربهار دوباره زنده می شوند ..راه رفتیم .. وباز راه رفتیم ....نمی دانستم از کجا باید شروع کنم وچه بگویم ... بازپرسیدم می دانی چرا وقتی درختی می میرد یاخشک می شود مردم زیاد ناراخت نمی شوند اما وقتی انسانی می میرد از نبودنش اندوهگین وناراحتند ؟ پاسخی نداد  درآغوشم فشردمش وگفتم می خواهم خبری را به تو بدهم که مثل یک «راز» است آماده ای ؟ گفت بگو ، گفتم : دیروز شیوا وشیما ومادرش با دایی وپدربزرگش در راه رفتن به تهران تصادف کرده اند وحالشان خیلی بد است گفت حال  کدامشان ؟گفتم شیما ومادرش .گفت فهمیدم امروز از جه نارحتی  گفتم خب .. آره ونتوانستم اشکهایم راپنهان کنم سرش راپایین انداخته بود ...گفتم شاید دیگر هرگز شیما رانبینی خودش را درآغوشم انداخت وهای های گریه کرد ومن هم ..

کمی بعد پرسید بابا تو می دونی چرا وقتی آدمها می میرند بقیه گریه می کنند ؟ گفتم آره باباجون برای این که آدما چوب نیستند آدمند ،از همدیگه خاطرات زیادی دارند ونمی تونند از خاطراتشون دل بکنند برای همین از نبودن دیگران آن هم برای همیشه ناراحت می شن واشک می ریزن ما آدما بدون دیگران ومحبتهاشون می میریم .

گفتنش خیلی سخت بود کم کم هردو آرام شدیم وقتی به خانه آمدیم گوشه دنجی را یافت و خودش را سرگرم کرد اما آرام آرام اشکهایش سرازیر بود باید به او می گفتم چون شیما دوست صمیمی اش بود .

اصل فاجعه وگفتنش به دیگران تجربه دردناکی بود.تمام مدتی که این نوشته رامی نوشتم اشک ریختم وهربار که خواندم نتوانستم اشکهایم راپنهان کنم.

مصیبت سخت است ودردناک  خدایا:

یا درد به اندازه طاقت بفرست

یاحوصله ای بده به اندازه درد

 


[ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 1:4 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 94
بازدید دیروز: 278
کل بازدیدها: 1448651