سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

مردسال88کیست؟

مرد سال 1388 که بود؟ یکی از چهار کاندیدایی که تمام سال ، چه پیش از انتخابات و چه بعد از آن ، نام شان در هر محفل و مجلسی بر سر زبان ها بود و چه نزاع ها و در گیری هایی که میان هوادارانشان رخ نداد ؟
ای بسا بتوان
هاشمی رفسنجانی را مرد سال دانست که سال 88 خورشیدی هم مانند نیم قرن گذشته در تاریخ سازی ایران معاصر نقش آفرین بود.
رحیم مشایی چطور؟ مردی که کوتاه ترین دوره معاونت اولی یک رئیس جمهور را در جمهوری اسلامی تجربه کرد ، رئیس دفتر رئیس جمهور شد وهر بار که لب به سخن گشود ، موافقان ومخالفانش با هم درآویختند و حتی کار به اظهار نظر برخی مراجع کشید؟
سیدحسن خمینی هم در سال 88 بیش از تمام سال های بعد از فوت پدرش در صحنه بود. احمدی مقدم هم می تواند در جای خود کاندیدای مرد سال باشد که بیش از 9 ماه با اعتراضات خیابانی جنگید .

برادران لاریجانی( رئیس دستگاه قضا   و رئیس مجلس شورای اسلامی) هم در سال 88 در صدر خبرها بودند و آنها هم می توانند برای کسی عنوان مرد سال ، با یکدیگر و با دیگران رقابتی سخت داشته باشند.
حتی می توان
محمد علی رامین را هم کاندیدا کرد که بی گمان با عملکردش در زمانی کوتاه به یکی از معروف ترین معاونان وزرای دولت تبدیل شده است.
شاید هم مرد سالی که گذشت
علی دایی باشد که سال را با شکست تیم ملی آغاز کرد و با پیروزی های پرسپولیس به پایان برد... .
این فهرست را می توان همچنان ادامه داد و نام های بسیاری را مورد گمانه زنی قرار داد اما هیچ کدام از اینان "مرد سال به تاریخ پیوسته 1388 " نیستند ؛ آنها حداکثر مردان "خبرساز " سال 88 هستند ، هر چند که برخی ازآنان، بسیار اثر گذار و جریان ساز بودند.

مرد سال 88
نان آور خانواده ای است که به حقوق ناچیز کارمندی و کارگری بسنده کرد اما هرگز نان حلال اندک را بر حرام بسیار ترجیح نداد ؛ صورتش را با سیلی سرخ نگاه داشت ، دو شیفت و سه شیفت کار کرد تا خرج زندگی و زن و فرزندانش را به هر جان کندنی در آورد.
اسفند سالی که گذشت ، مسیری را با یک
راننده تاکسی پیمودم و وقتی صحبت هایمان گل انداخت و سن اش را پرسیدم ، دیدم که بسیار بیشتر از شناسنامه اش نشان می دهد.
سفره دلش را که باز کرد ، شریک دردهایش شدم ، بی آن که بتوانم مرهمی بر زخمانش بگذارم: «شب ها راننده کامیون هستم و تا نزدیک صبح ،بار شن حمل می کنم و روزها هم تا پاسی از شب ، مسافر کشی می کنم و تنها چند ساعت به خانه سر می زنم... زمانی که دارند کامیون را بار شن می زنند ، کمی می خوابم و در طول روزهم هر وقت مسافر کم باشد ، کنار خیابان چرتی می زنم تا بتوانم کار کنم . بعضی شب ها با چوب کبریت چشم هایم را باز نگه می دارم، دو طرفش پنبه می گذارم و بین پلک هایم قرارش می دهم ، هم نمی گذارد چشمم بسته شود و هم با دردی که دارد، نمی گذارد آدم بخوابد ... مستاجرم ... همسرم بیمار است ...دخترم دانشگاه آزاد پزشکی می خواند ، اولش که قبول شد خواستم نگذارم برود اما زود پشیمان شدم و ثبت نامش کردم ... از وقتی که در یکی از ترم ها سرجلسه امتحان ، بین آن همه همکلاسی نام دخترم را خواندند و به دلیل بدهی شهریه از جلسه بیرونش کردند ، دیگر شب و روز ندارم ، دلم طاقت ندارد دخترم که با فقر و نداری بزرگ شده ، حالا که قرار است دکتر شود، این طوری سرشکسته و خوار شود... . »

مرد می گفت و می گفت و هنوز رنجنامه اش تمام نشده بود که زیر باران به مقصد رسیدیم و از او خداحافظی کردم... و حال که این مطلب را می نویسم ناخود آگاه یاد آن مرد افتادم و با خود گفتم: راستی موقع تحویل سال، آیا او کنار هفت سین خانواده اش بود یا آن که داشت چوب کبریت هایی که همدم چشمانش شده اند را آماده می کرد؟
من ، او را و بسیاری مانند او را مرد سال 88 می دانم بی آن که نامشان را بدانم یا حتی آنها را دیده باشم و قصه پر غصه زندگی شان را شنیده باشم.
مرد سال 1388 ، آن
پدر میانسالی است که کل دارایی اش از دنیا ، یک سیمکارت ایرانسل و گوشی دست دوم 1100 است و یک ماژیک ؛ ماژیکی که با آن شبانه بر روی دیوارهای اطراف بیمارستان های شهرش می نویسد: «کلیه فروشی ، گروه خونی ... ، شماره تماس: ... 0935»
او مرد سال است چون حاضر است برای تهیه خرج عمل پسرکوچکش یا جهیزیه دختر دم بختش یا جور کردن پول پیش خانه اش ، "کلیه" خود که بخشی از وجودش هست را بفروشد ، اما از دیوار مردم بالا نرود یا در شلوغی بازار تهران ، جیب مردم را خالی نکند.
مرد سال 88 کسی است که
مسوول قراردادهای یکی از سازمان های دولتی است و در تمام ماه های سال شنید که چقدر اختلاس کرده اند و برده اند و خورده اند وخودش از زبان رئیس قوه قضاییه شنید که تنها یکی از مسوولان 6 میلیارد تومان اختلاس کرده، اما هیچگاه به خود نگفت: حالا که بقیه دارند بیت المال را می بلعند ، بگذار ما هم با طرف های قراردادمان ببندیم و پورسانتی بگیریم و روزگار را خوش بگذرانیم.
چهره سال پر ماجرای 88 ،
آن مرد و زنی است که حوادث غمبار بعد از انتخابات را دید ، ایستاد ، خون گریست اما هرگز به کشورش و به مردمش خیانت نکرد ، چه در  گفتار ، چه در عمل و چه حتی در اندیشه. 
مرد سال 88 ، آن
سرپرست خانواده ای است که از اول فرودین تا آخرین روز اسفند 88 ، چرتکه انداخت تا بلکه بتواند بین حقوقی که می گیرد و تورمی که مسوولان اعلام می کنند  و انواع آن مانند نقطه ای و سالیانه و نمودارهای سربالا و سرازیر و چه و چه ، نسبتی برقرار کند و دلش خوش باشد که همان طور که در 20:30 گفته اند قدرت خریدش بالاتر رفته اما سال تحویل شد و حساب و کتابهایش به جایی نرسید.
چهره سال ، آن زن
شوهر مرده ای است که مردانه و بالاتر و شرافتمند از مردان ، کار کرد و پاکدامنی اش را در میانه مردانی که فقط نامشان مرد است حفظ کرد تا برای فرزندانش، هم پدر باشد و هم مادر.
مرد سال ، آن
دانشمند و متخصصی است که با وجود مهیا بودن انواع امکانات در بسیاری از کشورها وبا وجود تمام فرش قرمزهایی که در آن سوی مرزها  پیش پایش گسترده اند ، همچنان به عشق وطن ،"اینجا" دارد کار می کند و وقتی برای تحقیقات و ابداعات و اختراعاتش با درهای بسته و "بودجه نداریم" و ... مواجه می شود ، حرصش می گیرد که چگونه است در این مملکت برای فلان فوتبالیست بیست و چند ساله میلیاردها تومان پول وانواع امکانات مهیاست ولی دانشمندان و استادان و متخصصان و مخترعان کشور باید عادت کنند به سوختن و ساختن و دیگر هیچ!
چهره سال 88 ، آن
معلم حق التدریسی است که در دور افتاده ترین روستاهای کشور ، زحمت تربیت نسل آینده بر دوش اوست و او در مقابل این رسالت بزرگ ، تنها حقوق روزمزدی و حق التدریسی می گیرد و به همین خاطر در تمام طول زمستان خدا خدا می کرد که برف سنگین نیاید تا مبادا مدرسه تعطیل شود و او به تعداد روزهای تعطیل خانه نشین شود و سربرج ، دستمزد کمتری بگیرد. او  وهمه معلمان این مرز وبوم بی گمان چهره  سالند که بدون بیمه و بدون هیچ آینده شغلی ،هر سال این وعده را می شنوند که دارند مشکل شان را حل  می کنند و ...!
مرد سال ، آن
کارمندی است که بعد از 30 سال خدمت به جامعه ، امروز و فردا دارد بازنشسته می شود و به جای آن که در اندیشه جشن بازنشستگی باشد ، به این فکر می کند که صاحبخانه ، امسال چقدر بر اجاره خانه خواهد افزود؟
چهره سال 88 ، آن
کسی است که با 300 هزار تومان درآمد ، سال گذشته دریافت که خوشه سومی است و بالای خط فقر قرار دارد و تا حالا هم اضافه بر سازمان یارانه گرفته است!
... و بالاخره چهره سال 88
کسی است که باوجودتمام سختی ها و تنگناها ، همچنان زنده است و در کنار زشتی ها ، زیبایی ها را هم می بیند و می کوشد به حکم عقل و تجربه بشری ، همچنان امید را در افق ها جست جو کند که گفته اند "امید حیات آدمی است."

پی نوشت:

شنیده وخوانده ام که دربسیاری از کشورها افراد تنها یک شغل دارند وبا همین یک شغل می توانند خوب زندگی کنند ونیازهایشان رابرآورده سازند ؛ چگونه است که مردم ما از بام تاشام می دوند وهر روز عقب می مانند ؟ کدامیک از این مردان  نمونه ی پار وپیرار می توانند این زخم ناسور را درمانی باشند که دیگر گوش فلک از ناله های مردم رنج دیده پُر است و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است .....


[ شنبه 89/1/14 ] [ 12:36 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 120
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 1449582