• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : آيامرگ پايان كبوتراست؟(جاي خالي دو انسان مهربان)
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ماهور 

    با سلام . منهم خوشحالم که آقاي ناظم چنين دوستان بزرگواري دارند و خداوند به شما اجر بدهد که با فعاليتهايي که داريد علاوه بر فعاليتهاي رسمي و فرهنگي جمعهاي غير رسمي و دوستانه اي به وجود مي آوريد که پر کننده ي بسياري از خلا هاست من جمله خلاء تنهايي افرادي مانند آقاي ناظم . و همين دلخوشي هاست که افراد را در اين دنياي متلاطم نگاه مي دارد .

    به خانواده ي گرامي مراتب تسليت مرا به جهت از دست دادن دوتن از بهترين دوستانشان برسانيد .

    زنده باشيد و پاينده .

    + مجتبي شريفي 

    سلام بر استاد عزيز و دوست داشتنيم

    از اينکه مسعود را در اين روزهاي بي کسي تنها نمي گذاريد سپاسگذارم و خوشحالم که مسعود دوستي دارد مانند شما

    و خرسندم از اينکه مسعود به توصيه هاي شما و دکتر فريد گوش فرا داده و مي نويسد

    درود برشماا


    متاسفم

    اينجور وقتها چيزي نمي شه گفت. چيزي كه مرهمي باشه حتي

    آدمها بايد خودشون با خودشون كنار بيان

    اما اينجور وقتها كه چيزي نميشه گفت، نميشه هم كه چيزي نگفت.

    متاسفم

    سلامم را تو پاسخ گوي...

    گرگ اجل يکايک ازين گله مي‌درد
    اين گله را نگر که چه آسوده مي‌چرد

    براي گذشتگان فاتحه‌اي هديه کردم و براي بازماندگان صبر و اجر طلبيدم. آنچه براي خودم ماند تلنگري بود که دعا کردم سوزشش تمام نشود.

    دمت گرم و سرت خوش باد...

    شنيدن خبر بسيار غم انگيز وهولناک بود . تمام وجودمان را لرزاند . دائم چهره ي حزن آلود و اشکبار مسعود پيش چشممان ظاهر مي شد . نمي دانم چه بگويم . کلمه ها دربيان آن عاجز و درمانده اند. فقط خدا صبري به ايشان دهد .
    سلام :
    من نيز اين مصيبت بزرگ را به شما و آقاي ناظم رعايا و خانواده ي بزرگوارشان تسليت عرض مي کنم . با اميد به اين که خداوند بزرگ صبري درخور و شايسه نصيب ايشان نمايد .


    سلام

    چي بگم آخه...

    امروز رفتم موسسه موسيقي سوليست با بچه ها تمرين داشتم. بي اختيار دفتر كلاس ها را برداشتم، صفحه كلاس سنتور را باز كردم آخرين ساعتي كه اختصاص داده شده بود از شيما بود جلوي اسمش خط كشيدم و زار زار زدم زير گريه. بچه ها گقتند تو امروز چته ؟ چي اونجا نوشته شده كه اينجوري شدي گفتم شيما ناظم رعايا شاگرد عليرضا امامي ديگه نمي تونه بياد كلاس گفتند خب شايد الان درس داره نمي تونه بياد گفتم نه واسه هميشه نمي تونه بياد........

    يادش بخير اواخر تابستان بود كه آقا مسعود با شيما امدند در مغازه لوازم موسيقي دوستم يه سري ابزار و كتاب خريدند و بهش گفتم برو موسسه سوليست آقاي اماميان از دوستان خيلي كارش خوب. وبعد با عليرضا تماس گرفتم گفتم از دوستان حسابي راهش بينداز...

    واقعا سخته خدا صبر و شكيبايي به آقا مسعود و نزديكانشان بده

    + عقيق زنده رود 

    خبر بسيار بسيار درد اور و حزن الودي بود

    اشک ناگزير سر به زير روان است

    چه ميتوان گفت؟