• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : هر زائر ايراني به عراق، يعني هفت بشکه نفت؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پ.ن:

    1.اين نه يك ادعا براي تحقير كردن فعالين شهرستان- كه ككاري ناشايسته است- كه براي اعلام خواسته يك نسل بود براي خود بودن و تجربه كردن خود.

    2. اميدوارم...من به نيروي جواني و به توان ذهني آدم هايي كه هستند اميدوارم....شما هم اميدوار باشيد و اين اميدواري را به ما هم منتقل كنيد. اجازه بدهيد از تجربه هايتان استفاده كنيم اما از ما نخواهيد چيزي باشيم كه ديگران بودند.

    از همه لطفتان و وقتي كه براي پاسخ دادن گذاشتيد تشكر ممي كنم.

    حميد ملك زاده

    بخش اول:

    يك مسئله اساسي هست كه بايد به آن دقت كنيم. من سعي مي كنم بخشي از آن چه را كه به آن مي انديشم براي شما بازگو كنم:

    1. شايد مهم ترين وظيفه روشنفكران يك جامعه،تلاش براي فرآهم آوردن شرايطي است كه انسان ها در آن به انديشيدن بژردازند. چه طور و درباره چه چيزش را نمي شود تعيين كرد. درواقع اگر به چيز هايي كه مي گويم نقدي وارد نشود خلاصه حرفم اين مي شود كه رواج نفس انديشيدن و تلاش براي حفظ استقلال فكر مخاطب وظيفه اي انكار ناژذير براي روشنفكراني است كه در يك جامعه، در يك شرايط اجتماعي خاص تنفس مي كنند.

    2. در گفتگو هاي شفاهي هم اين مسئله را بيان كرده ام كه: هر كس در آن لحظه اي كه سعي مي كند (تشنگان به حقيقت را سيراب كند)، از مقام روشنفكر به مقام ژيامبري تغيير جا داده است. و ژيامبران معمولا مناديان خون هايي هستند كه به ژاي خدايان بايد ريخته شود.

    3. اين فكر مردم به عنوان مخاطب گوسفند اند از چند لحاظ دچار مشكل است:

    1. نشان دهده ضعف روشنفكري است.

    2. توهين به انسان به ما هو انسان است.

    3. امكان انديشيدن و انديشه شدن را از بين مي برد.

    4. چيزي كه در نهايت آرزوي آن را دارم اين مسئله اساسي است:

    يك روز وقتي توي يكي از جلسات شهرستان لنجان درباره موضوعي بحث مي كنم يكي از اعضاي كارگاهم نقد محكم، مستدل و جدي اي را به بحث من وارد كند. روزي كه من احساس ژيري كنم...احساس كنم جرياني در شهرستان شروع ده است كه امروز بايد در آن جريان درس ياد بگيرم...روزي كه آگاهي مردمم در شهرستان چيز هاي تازه اي از من بخواهخد.

    اميدوارم به آن روز...روزي كه حالا بايد من تريبون را به جواناني بدهم كه حرف دارند براي زدن.

    5. نسل ها تغيير مي كنند آقاي حسامي. فارغ از اين كه ما احساس جواني بكنيم يا نه آدم هاي تازه اي مي آيند با ارزش هاي تازه. باور كنيد من با ژسران و دختران كوچك تر از خودم تفاوت هايي اساسي دارم در ارزش ها...تفاوت هايي كه نشان مي دهند كه اتفاق تازه اي در آگاهي انسان ايراني افتاده است.

    6. جناب آقاي حسامي، حرف هاي مرا، اگر تند بودند و شايد زهري در خود داشتند به تازگي شان ببخشيد. ما ناچار از نقد و آن نقد سرسختانه ايم براي فرآهم آوردن شرايط تازه و من اميدوارم روزي شرايطي كه در آن زندگي مي كنم، خودم به مراتب تند تر از اين مورد نقد قرار بگيرم تا زايش بزرگ تري در اين منطقه اتفاق بيافتد. من تنها يك چيز را مي خواهم به آدم ها بگويم: هر انسان خود، به خاطر انسان بودنش و به اعتبار زندگي و حضورش در جامعه معيار سنجش حقيقت است. اين آغاز راهي است كه در ادامه اش چيز هاي خوبي هستند.

    جناب آقاي حسامي:

    در صداقتي كه در كلمه هاي شما هست اميدواري مي بينم....صحبت نوشته من جلسه نقد كتاب به طور اخض نبود كه هر كار فرهنگي اي با هر سطحي به هر حال ضرورت دارد و بايد انجامش داد. اصلن حوزه انديشه و هنر حوزه اي نيست كه بشئود برايش ژارامتر يا دستگاهي براي ارزش گذاري تعيين كرد....اصل كسي صلاحيت قضاوت كردن ندارد در اين حوزه....نقد ها هم همه در راستاي ايجاد حركت اند. نمي شود انكار كرد كه اگر فعاليت انجمن محترم نقد كتاب نيود امكان بگزاري چنين جلسه اي در هرستان به وجود نمي آمد. همه نگراني ام از اين بود كه مبادا همزماني اين دو جلسه ر به حساب هايي كه نبايد بگذاريد. تغيير روز جلسات از ژنج شنبه به چهارشنبه ايده دوستان بوده است و اميد وارم كه در زمان بهتري بشود يك جور هماهنگي ميان اين دو جريان ايجاد كرد كه براي شهرستان لنجان ضروري است. روي صحبت نه يك جمع كه مجموعه بود...مجموعه اي كه چنان كه در متن من معلوم هست حميد ملك زاده هم بخشي از آن بوده است. در واقع من باور دارم كه من بخشي از مشكلم و نه راه حل تازه اي...اگر هيئت مديره محترم انجمن نقد كتاب صلاح بدانند براي امروز يا هر جلسه اي ديگري مي توانند همگي در جلسه شركت نمايند. اميد من اين است كه اين فعاليت ها در كنار هم بتوانند مشكلات هم را ژوشش دهند تا جريان مثبتي در شهرسنتان لنجان آغز شود. ناگفته احترامي كه براي شخص شما و فعاليت آن انجمن محترم قائلم مشخص است.

    باشد كه همگي در راهي كه انتخاب كرده ايم موفق باشيم.

    + ايراني 

    درود

    مطلب جالبي است !!

    .

    .

    .

    .

    خب بالاخره شما نيك مي دانيدكه جند گاهيست بحث فلسطينيان فروكش كرده و اقيان بي كارند و ثروت عظيم ايران بر دوششان سنگيني مي كند! پس بايد حق داد كه اين ثروت عظيم را در جهان پراكنده كنند باشد كه گرسنه اي در هيچ يك از كشور هاي عربي نباشد! و ساير كشور هاي همسايه مانند ايران سرشار از ثروت و سرمايه شوند! و به دور از دغدغه ي مالي به امورات حياتي رسيدگي كنند! البته مانند ايرانيان

    مظلوم ايران...

    مظلوم ايراني...

    برقرار باشيد!

    پس اينهمه پول نفت را چه كنيم؟بهتر از اين كه براي همسايگان عزيزتر از جانمان كه روزي دشمنانمان بودند خرج كنيم؟بهتر از اينكه كودكان خودمان در فقر بسر برند ولي نگذاريم حتي براي اندك زماني سختي بر كشورهاي دوست كه عاشقشان هستيم سايه بيفكند؟ اينكه مي گويند انچه بر خانه واجب است بر مسجد حرام است نكته اي انحرافي دارد . اگر دقت كنيد متوجه ميشويد كه انچه ... بر خانه ... واجب است بر مسجد ... حرام است.اين حرام است بر ميگردد به« خانه» ...

    ...

    دوست گرامي جناب حسامي بسيار عالي و جالب به موضوع پرداختيد .با ارزوي سلامتي و موفقيتت....

    جناب آقاي حسامي:

    1. خواستم براي لينك كردن وبلاگتان اجازه بگيرم.

    2. حضور شما تومي جلسه، اگه ممكن باشه، باعث دلگرمي من و ديگران خواهد بود.

    جناب آقاي حسامي، با افتخار شما را به مطالعه جديد ترين مطلبم دعوت مي كنم:

    براي اولي بار در اين وبلاگ قصد دارم درباره مسائل شهري بنويسم که کودکي ام در آن گذشته است درباره زرين شهر، مرکز شهرستان لنجان در استان اصفهان. درباره بخشي از آگاهي انسان ايراني که احساس مي کنم بيش از هرچيز ديگري مستعد آفت هايي است که در ايران وجود دارند

    سلام بر حسام سرا. خوشا به حال Iraq!

    چرا با اين فونت چشم خراش و وحشتناك آپلود شد؟؟؟؟؟؟؟

    آدرسم هم كه قديميه است؟

    سراپا اگر زرد و پژمرده ايم

    ولي دل به پاييز نسپرده ايم

    حسامي عزيز سلام

    گفته بودم پيشتر كه ديدن ردپايت و حرفهايت چه دلگرمي بزرگي است برايم در دنياي مجازي؟

    پايدار باشي